باران و زردی
سلاممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
روز شنبه باران جونم وقت دکتر داشت و دکتر احتمال داده بود که باران زردی داشته باشه به همین دلیل واسش آزمایش نوشته بود. صبح روز دوشنبه مادرجون و زندایی مامانی(لیلاجون) باران رو به آزمیشگاه بردن و جواب آزمایش رو بابایی ظهر رفت و گرفت. شب ساعت ٨ اینطورا بود که بابایی زنگ زد خونه و گفت جواب آزمایش رو به چندتا دکتر نشون داده و دکترها گفتن که زردی باران جون بالاست و باید هرچه زودتر بستری بشه خلاصه ساعت ١٠ بود که باران رو به بیمارستان بردن و بستری کردنو چون مامانی دلش طاقت نمیاورد که ٢ روز از دخملش دور بمونه همراه باران به بیمارستان رفت و بابایی برای اینکه مادر و دختر پیش هم باشن براشون اتاق خصوصی گرفت و دستگاهی رو که باید باران رو تو اون میذاشتن رو آوردن تو اتاق. دیروز(پنج شنبه) ساعت ٢ بعداز ظهر باران و مامانی از بیمارستان به خونه ی پدرجون اومدن و من چون ٢ روز باران رو ندیده بودم و دلم خیلی براش تنگ شده بود خیلی خوشحال بودم
باران ١ روز قبل از رفتن به بیمارستان
باران بعد از اینکه از بیمارستان اومد
فیگورو حال میکنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بقیه در ادامه مطلب
مامان زندایی مامانی زحمت کشیدن و برای باران جون چند دست لباس خوشگل بافتن
اینم لباسای خوشگل باران جون
این کلاه و شال گردن رو هم خاله ی بابایی بافتن
این عروسک رو هم زندایی مامانی(سیما جون) برات آوردن